بسمه تعالی
گفتمان انقلاب اسلامی ، امام خمینی (ره) ومقام معظم رهبری
حلال مشکلات ، نقشه راه امام خمینی (ره) :
این نوشتار، گلچینی از فرمایشات مقام معظم رهبری، در موضوع مکتب امام است؛ که به عنوان نقشه راه و حلال مشکلات امروز کشور، بدان اشاره فرموده اند. غفلت از اندیشه های حضرت امام، به عنوان بنیان گذار حرکت عظیم ملت ایران؛ و یا تحریف شخصیت و اصول فکری ایشان، خطری بزرگ است. مقام معظم رهبری در اجتماع پرشکوه امسال مردم، در حرم ایشان، با تعبیری سنگین و بی سابقه، فرمودند :
« اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد.»
مقدمه
ما براى اینکه راه را درست برویم، باید نقشهى معمار را بدانیم. اگر در یک بناى متعارف معمولى، نقشه در اختیار نباشد، نقشهى اصلى معلوم نباشد، سازندگان و بنایان هرچه هم چیرهدست باشند، ممکن است اشتباه کنند؛ باید نقشهى اصلى را دانست تا بتوان براساس آن نقشهى اصلى، اگر هنرى در سازندگى و در احیاء هست، آن را بهکار برد. نقشهى او نقشهاى نبود که فقط از ذهن انسان صادر بشود، قطعاً مؤیدمنعندالله بود؛ خود امام بزرگوار این را میدانست و به آن معترف بود؛ خود او میگفت آنچه پیش آمده است با دست قدرت الهى است و درست فهمیده بود و چشم بصیر و بیناى او درست دیده بود. ما مواظب باشیم؛ آن نقشه را بشناسیم تا بتوانیم راه را ادامه بدهیم. اگر نقشه را ندانستیم، زاویه پیدا میکنیم؛ وقتى زاویه پیدا شد، روزبهروز هرچه پیش برویم، از راه اصلى و صراط مستقیم دور میشویم؛ وقتى از صراط مستقیم دور شدیم، از هدفها دور میشویم، به هدفها نمیرسیم؛ براى اینکه به هدف برسیم، باید راه را گم نکنیم؛ براى اینکه راه را گم نکنیم، باید نقشهى اصلى و اساسى، جلوى چشم ما باشد، آن را بشناسیم و بدانیم.
مکتب امام یک بستهی کامل است، یک مجموعه است، دارای ابعادی است؛ این ابعاد را باید با هم دید، با هم ملاحظه کرد. دو بُعد اصلی در مکتب امام بزرگوار ما، بُعد معنویت و بُعد عقلانیت است. بُعد معنویت است؛ یعنی امام بزرگوار ما صرفاً با تکیهی بر عوامل مادی و ظواهر مادی، راه خود را پی نمیگرفت؛ اهل ارتباط با خدا، اهل سلوک معنوی، اهل توجه و تذکر و خشوع و ذکر بود؛ به کمک الهی باور داشت؛ امید او به خدای متعال، امید پایانناپذیری بود. و در بُعد عقلانیت، به کار گرفتن خرد و تدبیر و فکر و محاسبات، در مکتب امام مورد ملاحظه بوده است.
این نسخه مثل خیلى از حرفهاى سیاسى، در کتابها نماند؛ آمد در واقعیت، تحقق پیداکرد، تبلور پیداکرد؛ ملت ایران هم همت کردند، وفادارى نشان دادند، فداکارى کردند، این را حفظ کردند، نگه داشتند، و روزبهروز قوىتر کردند تا به امروز رسیده است.
امام در آن کارى که میخواست انجام بدهد، به توفیق کامل دست پیداکرد، [اما] آیا این کار بزرگ ادامه پیدا خواهد کرد؟ آیا بخشهاى خالى این جدول – که بهطور طبیعى بخشهاى خالىاى در این جدولهاى اجتماعى و تاریخى قرار دارند – پُر خواهد شد؟ این بستگى دارد به اینکه من و شما چقدر همت کنیم؛ ما چقدر آگاهى نشان بدهیم؛ ما چقدر آن خط روشن را مراعات کنیم و در آن خط روشن حرکت بکنیم. بله، کاملاً ممکن است؛ با این ملتى که ما داریم مشاهده میکنیم، با این تجربهاى و این حرکت موفق و سِیر مستمرى که در این ۳۵ سال – و بعد از رحلت امام در این ۲۵ سال – این ملت نشان داده است، بله، ادامهى این راه ممکن است؛ خانههاى خالى پُر خواهد شد، کارهاى بزرگ انجام خواهد گرفت، و این ملت به اذنالله و به حول و قوهى الهى به اوج قلهها خواهد رسید.
اصول و مبانی نقشه راه امام
اثباتِ اسلام ناب محمدّی و نفی اسلام آمریکایی
امام، اسلام ناب را در مقابل اسلام آمریکایی قرار داد. اسلام آمریکایی دو شاخه بیشتر ندارد: یکی اسلام سکولار، یکی اسلام متحجّر؛ لذا امام، آنکسانی را که تفکّر سکولاری داشتند – یعنی دین را، جامعه را، رفتار اجتماعی انسانها را، جدای از اسلام میخواستند – همواره در ردیف کسانی گذاشت که نگاه متحجّرانهی به دین داشتند؛ یعنی نگاه عقبافتادهی غیر قابل فهم برای انسانهای نواندیش و متعصّبانهی برروی مبانی غلط، تحجّر؛
امروز که شما نگاه میکنید، میبینید هردو نمونهی اسلام، در دنیای اسلام وجود دارد، هردو هم مورد حمایتِ قدرتهای قلدر دنیا و مورد حمایت آمریکا است. امروز، هم جریان منحرف داعش و القاعده و امثال اینها مورد حمایت آمریکا و اسرائیلند، هم بعضی از جریانهای به نام اسلام و بیگانهی از عمل اسلامی و فقه اسلامی و شریعت اسلامی، مورد حمایت آمریکا است.
اسلام آخوندهای درباری – که امام مکرّر با همین تعبیر از آنها اسم میآوردند – اسلام داعشی؛ از آن طرف، اسلامِ بیتفاوت در مقابل جنایات صهیونیستی، در مقابل جنایات آمریکا، اسلامِ چشمدوختهی به آمریکا و قدرتهای بزرگ و به اشارهی آمریکا، اینها همه سر در یک آخور دارند؛ در یک جا اینها همه به هم میرسند؛ از نظر امام اینها همه مردودند. اسلامی که امام معرّفی میکند، در مقابل همهی اینها است. پیرو امام، آن کسی که دنبالهرو امام است، باید مرزبندی داشته باشد؛ هم با اسلام متحجّر، هم با اسلام سکولار؛ اسلام ناب را شناسایی کند و دنبال کند. یکی از اصول امام این است. این چیزی نیست که امام یکبار گفته باشد؛ در سرتاسر آثار امام، بیانات امام، گسترده است.
اولین و اصلیترین نقطه در مبانی امام و نظرات امام، مسئلهی اسلام ناب محمدی است؛ یعنی اسلام ظلمستیز، اسلام عدالتخواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنجدیدگان و مستضعفان. در مقابل این اسلام، امام اصطلاح «اسلام آمریکائی» را در فرهنگ سیاسی ما وارد کرد. اسلام آمریکائی یعنی اسلام تشریفاتی، اسلام بیتفاوت در مقابل ظلم، در مقابل زیادهخواهی، اسلام بیتفاوت در مقابل دستاندازی به حقوق مظلومان، اسلام کمک به زورگویان، اسلام کمک به اقویا، اسلامی که با همهی اینها میسازد. این اسلام را امام نامگذاری کرد: اسلام آمریکائی.
فکر اسلام ناب، فکر همیشگی امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهوری اسلامی نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاکمیت اسلام و تشکیل نظام اسلامی امکانپذیر نبود. اگر نظام سیاسی کشور بر پایهی شریعت اسلامی و تفکر اسلامی نباشد، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگویان عالم، با زورگویان یک جامعه، مبارزهی واقعی و حقیقی بکند. لذا امام حراست و صیانت از جمهوری اسلامی را اوجب واجبات میدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجبترین واجبها، صیانت از جمهوری اسلامی است؛ چون صیانت اسلام – به معنای حقیقی کلمه – وابستهی به صیانت از نظام سیاسی اسلامی است. بدون نظام سیاسی، امکان ندارد.
اتّکال به کمک الهی و بیاعتمادی به قدرتهای مستکبر
یکی از اصول امام اتّکال به کمک الهی، اعتماد به صدق وعدهی الهی، و نقطهی مقابل، بیاعتمادی به قدرتهای مستکبر و زورگوی جهانی است؛ این یکی از اجزاء مکتب امام است. اتّکال به قدرت الهی؛ خدای متعال وعده داده است به مؤمنین؛ و کسانی که این وعده را باور ندارند در کلام خودِ خداوند لعن شدهاند: وَ لَعنَهُمُ الله، وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِم، آن کسانی که « اَلظّآنّینَ بِاللهِ ظَنَّ السَّوءِ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ اَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ وَ سآءَت مَصیرًا» اعتقاد به وعدهی الهی، به صدق وعدهی الهی – که فرموده است «اِن تَنصُروا اللهَ یَنصُرکُم» – یکی از ارکان تفکّر امام بزرگوار ما است؛ باید به این وعده اعتماد و اتّکال کرد. نقطهی مقابل، به دلخوشکُنَکهای دشمنان، مستکبران، قدرتهای جهانی، مطلقاً نباید اعتماد کرد؛ این هم در عمل امام، در رفتار امام، در بیانات امام بهطور کامل مشهود است. این اتّکال به قدرت پروردگار و اعتماد به او، موجب میشد که امام بزرگوار در مواضع انقلابی خود صریح باشد. امام با صراحت صحبت میکرد؛ آنچه را مورد اعتقاد او بود صریح بیان میکرد، چون اتّکاء به خدا داشت، نه اینکه نمیدانست قدرتها بدشان میآید، نه اینکه نمیدانست آنها عصبانی میشوند، میدانست امّا به قدرت الهی، به کمک الهی، به نصرت الهی باور داشت. در برابر حوادث، دچار رودربایستی نشد؛
البتّه امام مؤدّبانه حرف میزد امّا مواضع قاطع و روشن خود را بیان میکرد و این توکّل خود را امام، مثل خونی در شریان ملّت جاری کرد؛ ملّت هم اهل توکّل به خدای متعال شد، به نصرت الهی معتقد شد، و در این راه وارد شد. اینکه امام به مستکبرین هیچ اعتمادی و هیچ اعتقادی نداشت، موجب میشد که به وعدههای آنها اعتنائی نکند. رئیسجمهور آمریکا – ریگان، که رئیسجمهور مقتدری هم بود – به امام نامه نوشت و پیغام فرستاد و آدم فرستاد، امام به او اعتنائی نکرد، پاسخی به او نداد و اعتنائی نکرد و وعدهای را که او داده بود، امام به هیچ گرفت.
در یک مورد دیگر، یک وعدهای در مورد پایان جنگ تحمیلی، یکی از دولتهای وابستهی به آمریکا داده بود، بحث صدها میلیارد یا هزار میلیارد در میان بود، امام اعتنائی به آن نکردند، اعتماد نکردند. ما حالا در قضایای گوناگون جاری خودمان داریم همین معنا را لمس میکنیم، میبینیم که چطور نمیشود به وعدهی مستکبرین اعتماد کرد، به حرفهایی که در جلسهی خصوصی میزنند نمیشود اعتماد کرد، این را داریم لمس میکنیم. امام آن را جزوِ خطوط اصلیِ کار خود قرار داد، اعتماد به خدا، بیاعتمادی به مستکبران. این البتّه به معنای قطع رابطهی با دنیا نبود، [چون] سران کشورها به مناسبتهای مختلف برای امام پیام تبریک میفرستادند، امام هم به پیام تبریک آنها جواب میداد. ارتباط اینجوری، در حدّ معمول، مؤدّبانه و محترمانه وجود داشت امّا هیچگونه اعتمادی به مستکبرین و قلدران و تبعه و دنبالهروان آنها وجود نداشت.
اعتقاد به ارادهی مردم و نیروی مردم
این از جملهی خطوط اصلیِ حرکت امام است؛ اعتقاد به ارادهی مردم و نیروی مردم، و مخالفت با تمرکزهای دولتی. در آنروزها سعی میشد بهخاطر یک برداشت نادرست، همهی کارهای اقتصادی کشور به دولت موکول و وابسته شود؛ امام بارها و بارها هشدار میداد – و این هشدارها در بیانات ایشان بهطور واضح منعکس است – که این مسائل را به مردم بسپارید؛ اعتماد به مردم داشت در مسائل اقتصادی، اعتماد به مردم داشت در مسائل نظامی.
این را توجّه کنند: امام از اوّل پشتیبان ارتش بود؛ کسی که مانع از انحلال ارتش در کشور شد، شخص امام بود، با وجود این، نیروی سپاه را بهوجود آورد، بعد هم نهاد بسیج را بهوجود آورد؛ حرکت نظامی را یک جریان مردمی قرار داد. در مسائل اقتصادی، تکیهی به مردم؛ در مسائل نظامی، تکیهی به مردم؛ در مسائل سازندگیِ کشور، تکیهی به مردم، که جهاد سازندگی را به راه انداخت؛ در مسائل تبلیغات، تکیهی به مردم؛ و بالاتر از همه مسئلهی انتخابات کشور و آراء مردم در مدیریّت کشور و تشکیلات نظام سیاسی کشور. در تمام طول این مدّت – دوران حاکمیّت امام بزرگوار ما ده سال است؛ از این ده سال، هشت سال در این کشور جنگ بود؛ شهرها بمباران میشد؛ جبههها مشغول جنگ بودند – که شاید در حدود ده انتخابات در کشور انجام گرفت، انتخاباتهای گوناگون یک روز از تاریخ مقرّر خودش عقب نیفتاد؛ در همهی مراحل، در همهی احوال، در همهی شرایط، امام بزرگوار اصرار داشت که انتخابات در وقت مقرّر خود انجام بگیرد. اینکه در بعضی از کشورها معمول است حالت فوقالعاده اعلام میکنند، امام یک روز حالت فوقالعاده اعلام نکرد، به انتخابات اهمّیّت میداد. در روز انتخابات جزو اوّلین کسانی که پای صندوق رأی حاضر میشد، شخص امام بزرگوار بود؛
اعتقاد به مردم، و به معنای حقیقی کلمه احترام برای آراء مردم و افکار مردم و تشخیص مردم قائل بود؛ ممکن بود آن چیزی را که مردم انتخاب میکنند، مورد نظر امام در یک موردی هم نباشد امّا درعینحال برای آراء مردم احترام قائل بود، آنها را محترم میشمرد، آنها را معتبر میشمرد، این هم یکی از چیزها است. امام در مورد مردم به اینها هم اکتفا نکرد، مردم را ولینعمت مسئولان معرّفی کرد؛ مکرّر امام ذکر کردند که این مردم ولینعمت ما هستند؛ مواردی خود را خادم ملّت معرّفی کرد؛ میگفت: اگر به من خادم ملّت بگویند بهتر از این است که رهبر بگویند؛ این خیلی حرف بزرگی است، نشاندهندهی جایگاه برجستهی مردم و افکار مردم و آراء مردم و حضور مردم در نظر امام است؛ مردم هم پاسخ مناسب دادند؛ در صحنه حضور پیدا کردند؛ آنجایی که انگشت اشارهی او بود، مردم با جانودل در آنجا حاضر شدند. این متقابل بود؛ امام به مردم اعتماد داشت، مردم به امام اعتماد داشتند؛ امام مردم را دوست داشت، مردم امام را دوست داشتند؛ این رابطهی متقابل، یک امر طبیعی است.
افرادى گمان نکنند که امام بزرگوار ما، انتخابات را از فرهنگ غربى گرفت و آن را قاطى کرد با تفکر اسلامى و شریعت اسلامى؛ نه، اگر انتخابات و مردمسالارى و تکیهى به آراء مردم، جزو دین نمیبود و از شریعت اسلامى استفاده نمیشد، امام هیچ تقیدى نداشت؛ آن آدم صریح و قاطع، مطلب را بیان میکرد. این جزو دین است.
عدالت اجتماعی
امام طرفدار جدّی حمایت از محرومان و مستضعفان بود؛ امام نابرابری اقتصادی را با شدّت و حدّت رد میکرد؛ اشرافیگری را با تلخی رد میکرد؛ به معنای واقعی کلمه امام طرفدار عدالت اجتماعی بود؛ طرفداری از مستضعفان، شاید یکی از پر تکرارترین مطالبی است که امام بزرگوار ما در بیاناتشان گفتند؛ این یکی از خطوط روشن امام است؛ این یکی از اصول قطعی امام است، همه باید تلاش کنند که فقر را ریشهکن کنند؛ همه باید تلاش کنند که محرومان را از محرومیّت بیرون بیاورند و تا آنجایی که در توان کشور است، به محرومان کمک کنند.
از آن طرف به مسئولان کشور هشدار میداد دربارهی خوی کاخنشینی – این نکتهای که در قرآن هم آمده است: « وَ سَکَنتُم فی مساکِنِ الَّذینَ ظَلَموا » و همه را از خوی کاخنشینی برحذر میداشت، تأکید مکرّر میکرد بر اینکه به وفاداری طبقات ضعیف اعتماد کنید؛ این را امام مکرّر میگفت که این کوخنشینانند، این فقرایند، این محرومانند که این صحنهها را با وجود محرومیّتها پر کردهاند، اعتراض هم نمیکنند، در میدانهای خطر هم حاضر میشوند؛ [امّا] آن کسانی که برخورداریهای بیشتری داشتند، در موارد مختلف اگر مشکلی پیش میآمد، اتّفاقاً آنها بیشتر ابراز نارضایی میکردند. این وفاداری طبقات متوسّط مردم و طبقات محروم مردم، از نظر امام یک امر برجسته بود و این را تأکید میکرد. بر مصرف درست بیتالمال تأکید میکرد، بر پرهیز کردن از اسراف تأکید میکرد. این هم یکی از خطوط اساسی است. مسئلهی عدالت اجتماعی، طرفداری از محرومان و دوری از خوی اشرافیگری و خوی تجمّلگرایی و عمل در این جهت.
مبارزه با مستکبرین بین المللی
امام صریحاً در جبههی مخالف قلدران بینالمللی و مستکبران قرار داشت، هیچ ملاحظهای نمیکرد. امام در مقابلهی میان قلدران و مستکبران و قدرتهای زورگوی عالم با مظلومان، در جبههی مظلومان بود؛ صریح و بدون ملاحظه و بیتقیّه این را بیان میکرد. طرفدار جدّیِ مظلومان جهان بود. امام با مستکبرین سرِ آشتی نداشت. واژهی «شیطان بزرگ» برای آمریکا، یک ابداع عجیبی از سوی امام بود. امتداد معرفتی و عملی این تعبیر شیطان بزرگ خیلی زیاد است. وقتی شما یک کسی را، یک دستگاهی را شیطان دانستید، معلوم است که باید رفتار شما در مقابل او چگونه باشد، باید احساسات شما نسبت به او چگونه باشد؛ امام تا روز آخر، نسبت به آمریکا همین احساس را داشت؛ عنوان شیطان بزرگ را، هم به کار میبرد، هم از بن دندان اعتقاد به این معنا داشت.
در مقابل، از اوّل انقلاب کسانی بودند که توجّه نمیکردند که آمریکا عقبهی تغذیهکنندهی رژیم طاغوتی است که بهوسیلهی ملّت ایران برافتاد. ملّت ایران رژیم طاغوت را ساقط کردند، امّا کسانی بودند آن روز که با حضور آمریکاییها، با فعّالیّت آنها – حتّی فعّالیّت برخی از نهادهای آمریکایی – در داخل کشور موافق بودند! اختلاف عمدهی دولت موقّت با امام بزرگوار سر این قضیّه بود؛ ما از نزدیک میدیدیم. آنها توجّه نمیکردند که آمریکا تغذیهکنندهی رژیم طاغوت بود؛ این رژیم حالا برافتاده است امّا آن دستگاه تغذیهکننده هنوز باقی است، فعّال است، اگر به او میدان داده شود، مجال داده شود، دوباره مشغول خواهد شد و ضربه خواهد زد و نقاط ضعف را جستجو خواهد کرد و از آن نقاط ضعف وارد خواهد شد؛ این را توجّه نمیکردند. امام این را میدید، لذا موضعگیری امام در زمینهی مسئلهی لانهی جاسوسی ناشی از همین نگاه و همین دیدگاه بود.
در دنیا کسانی به این نقطه توجّه نکردند و ضربهاش را خوردند که حالا نمیخواهیم کسانی را شماتت و ملامت کنیم؛ امّا این ضربهای است که بعضی خوردند، بهخاطر اینکه رژیمهای مرتجع و مستکبر را ساقط کردند، [ولی] عقبهی آنها را نادیده گرفتند. امام این عقبه را از روز اوّل دید، با آن مقابله کرد؛ لذا تا آخر، امام علیه آمریکا و دستگاه سیاسی و امنیّتی آمریکا موضع داشت.
متقابلاً امام بزرگوار در طول این سالیان دراز از فلسطین حمایت کرد، دفاع کرد. از فلسطین دفاع کرد، از افغانستان دفاع کرد. آن روزی که شورویها وارد افغانستان شدند، با اینکه ما گرفتار دشمنی آمریکا بودیم – دولتها معمولاً در این مواقع که با یک طرف گرفتاری دارند، با طرف دیگر میسازند – امام بزرگوار در همان حال در مقابل شوروی موضع قاطع گرفت، که این موضع قاطع را حتّی بعضی از دولتهایی که گرایش غربی داشتند هم نگرفتند امّا امام بزرگوار بدون هیچ ملاحظهای از ملّت افغانستان حمایت کرد، از ملّت لبنان حمایت کرد، فلسطینیها را با کمال صمیمیّت مورد حمایت خودش قرار داد.
این منطق امام است در مورد مقابلهی با استکبار. با این منطق امروز میشود قضایای دنیا را شناسایی کرد، موضع درست را میشود فهمید. امروز ما به همان اندازهای که با رفتار وحشیانه و ظالمانهی جریان داعش در عراق و در سوریه مخالفیم، به همان اندازه با رفتار ظالمانهی پلیس فدرال آمریکا در داخل کشورشان مخالفیم – اینها هر دو مثل هم هستند – به همان اندازه با محاصرهی غزّه که محاصرهی ظالمانهای است علیه مردم مظلوم غزّه مخالفیم، به همان اندازه با بمباران مردم مظلوم و بیپناه یمن مخالفیم، به همان اندازه با سختگیریهایی که علیه مردم بحرین بهوجود میآید مخالفیم، به همان اندازه با حملهی هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به مردم در افغانستان و در پاکستان مخالفیم.
این منطق، منطق امام است. هرجا ظلم هست دو طرف وجود دارد: ظالم و مظلوم؛ ما طرفدار مظلومیم، مخالف با ظالمیم؛ این موضعگیریای است که امام بصراحت انجام میداد و این یکی از خطوط اصلی است. امروز هم به همین دلیل مسئلهی فلسطین برای ما یک مسئلهی اصلی است؛ این را همه بدانند. مسئلهی فلسطین از دستور کار نظام جمهوری اسلامی خارج نخواهد شد. مسئلهی فلسطین، عرصهی یک مجاهدتِ واجب و لازم اسلامی است، هیچ حادثهای ما را از مسئلهی فلسطین جدا نمیکند. ممکن است کسانی در صحنهی فلسطین باشند که به وظایفشان عمل نکنند، حساب آنها جدا است امّا مردم فلسطین، ملّت فلسطین، مجاهدان فلسطینی مورد تأیید و حمایت ما هستند.
امام بزرگوار همان كسی است كه در مورد مسئله رژیم صهیونیستی از هیچ كس تقیّه نكرد؛ اینكه رژیم صهیونیستی یك غدّهی سرطانی است و باید از بین برود، این حرف امام است. در قبال شرارتهای قدرت مستكبر و مداخلهگر آمریكا هیچ تقیّهای و ملاحظهای نكرد؛ اینكه آمریكا شیطان بزرگ است، این حرف امام است. اینكه حملهی جوانان مسلمان و دانشجویان مسلمان به سفارت آمریكا و تصرّف ابزارها و مدارك جاسوسی آنها را امام انقلاب دوّمی دانست كه شاید از انقلاب اوّل مهمتر است، این حرف امام است؛ اینها حرفهای امام است، اینها روشهای امام است. در قضیّهی جنگ، اینكه فرمود: جنگ تا رفع فتنه، این حرف امام است؛ دیگران میگفتند جنگ جنگ تا پیروزی، امام فرمود جنگ تا رفع فتنه. این ایستادگیها بود كه پایهی این نظام را مستحكم كرد.
استقلال : آزادی در مقیاس یک ملّت
یکی دیگر از نقاط اصلی و خطوط اصلی تفکّر امام، مسئلهی استقلال کشور، ردّ سلطهپذیری است؛
استقلال، یعنی آزادی در مقیاس یک ملّت؛ این معنای استقلال است. اینکه بعضی در زبان یا در شعار دنبال آزادیهای فردی باشند امّا علیه استقلال کشور حرف بزنند، این یک تناقض است. چطور ممکن است آزادی فردیِ اشخاص محترم باشد امّا آزادی یک ملّت، آزادی در مقیاس یک کشور، در مقابل تحریمهای مخالفان و بیگانگان، محترم نباشد! این اصلاً قابل فهم نیست، قابل قبول نیست. متأسّفانه کسانی هستند که تئوریسازی میکنند برای نفی استقلال کشور، استقلال را گاهی به انزوا معنا میکنند، گاهی به این عنوان که امروز استقلال کشورها یک ارزش به حساب نمیآید، قلمزنی میکنند و حرف میزنند؛ این حرفها هم در بین جامعه پخش میشود. کسانی اینجوری حرکت میکنند. این یک غلط بزرگ، یک خطای بسیار مهم و خطرناک است. امام معتقد به استقلال کشور بود، معتقد به ردّ سلطهی [بر] کشور بود. دشمن ما در طول این سالها، بسیاری از فعّالیّتهایی که علیه کشور ما و ملّت ما کرده است برای این بود که خدشهی در استقلال بهوجود بیاورد؛ چه تحریم، چه تهدید، اینها استقلال را هدف گرفتهاند. باید همه هوشیار باشند، بدانند که هدفهای دشمن چیست. این هم یکی از خطوط اصلی است.
وحدت
مسئلهی وحدت ملّی و توجّه به توطئههای تفرقهافکن؛ چه تفرقهی بر اساس مذهب، شیعه و سنّی؛ چه تفرقهی بر اساس قومیّتها، فارس و عرب و ترک و کرد و لر و بلوچ و امثال اینها. تفرقهافکنی یکی از سیاستهای قطعی دشمن بود و امام بزرگوار ما از اوّل بر روی وحدت ملّی و اتّحاد آحاد ملّت، یک تکیهی کمنظیر داشت که این یکی از خطوط است. امروز ما این خط را هم باید دنبال بکنیم.
امروز شما میبینید در دنیا مسئلهی تفرقهی دنیای اسلام یکی از سیاستهای اصلی استکبار است. آمریکاییها کارشان به آنجا رسیده است که حالا دیگر اسم شیعه و سنّی میآورند؛ اسلام شیعه، اسلام سنّی؛ از یکی حمایت میکنند، به یکی حمله میکنند. در حالی که جمهوری اسلامی ایران از اوّل نسبت به این مسئلهی اختلاف مذهبی یک نگاه کاملاً یکسانی داشت. ما با برادران فلسطینیمان که سنّیاند همان جور عمل کردیم که با برادران حزبالله لبنان که شیعه هستند عمل کردیم. همه جا یک جور عمل کردیم. نگاه امام بزرگوار ما در داخل کشور این بود، در دنیای اسلام نگاه جمهوری اسلامی نگاه امّتساز است، امّت اسلامی مورد نظر است.
اینکه نوکرهای دست دوّم آمریکا میآیند مسئلهی هلال شیعی را مطرح میکنند، این نشاندهندهی سیاستهای تفرقهافکن است. اینکه آمریکاییها علیرغم تبلیغات فراوان، نسبت به همین گروههای تفرقهافکن تکفیری در عراق و سوریه مماشات میکنند – احیاناً در مواردی هم به آنها بهصورت بیخبر و مخفیانه کمک میکنند، عواملشان که بهصورت صریح از آنها حمایت میکنند – این نشاندهندهی این است که نقش تفرقهافکنی از نظر دشمنان اسلام و مسلمین و دشمنان جمهوری اسلامی نقش بسیار برجستهای است. این را همه توجّه کنند؛ هم شیعه توجّه کند، هم سنّی توجّه کند؛ بازی دشمن را نخورند. آن تسنّنی که آمریکا از آن حمایت کند و آن تشیّعی که از مرکز لندن به دنیا صادر بشود، اینها مثل هم هستند؛ هر دوی آنها برادران شیطانند، هر دوی آنها عوامل آمریکا و غرب و استکبارند.
در داخل کشور، خواهران و برادران از اقوام مختلف، از مذاهب گوناگون، در کنار هم یدِ واحده تشکیل بدهند – همچنانکه بحمدالله تا امروز بوده است – نگذارند دشمن نفوذ کند در قلمرو دنیای اسلام. در سطح وسیع و گسترده هم همینطور برادران سنّی و شیعه در کنار هم بدانند که دشمنی هست، که دارد اصل موجودیّت اسلام را تهدید میکند.
تحریف امام : امام منهای خط امام
آیا شخصیّتها هم قابل تحریفند؟ معمولاً عنوان تحریف را و اصطلاح تحریف را دربارهی تحریف متون به کار میبریم؛ آیا شخصیّتها را هم میشود تحریف کرد؟ بله. تحریف شخصیّتها به این است که ارکان اصلی شخصیّت آن انسان بزرگ، یا مجهول بماند، یا غلط معنا شود، یا بهصورت انحرافی و سطحی معنا شود؛
شخصیّتی که الگو است، امام و پیشوا است، رفتار او، گفتار او برای نسلهای بعد از خود او راهنما و رهنمود است، اگر تحریف شود زیان بزرگی بهوجود خواهد آمد. امام را نباید بهعنوان صرفاً یک شخصیّت محترم تاریخی مورد توجّه قرار داد؛ بعضی اینجور میخواهند: امام یک شخصیّت محترمی است در تاریخ این کشور که روزگاری بود، فعّال بود، مفید بود، بعد هم از میان جمعیّت رفت و روزگار او تمام شد؛ احترامش میکنیم، نامش را با تجلیل میآوریم، صرفاً همین؛ بعضی میخواهند امام را اینجور بشناسند و بشناسانند و اینجور تلقّی کنند؛ این غلط است.
امام مظهر عینی حرکت عظیمی است که ملّت ایران آغاز کرد و تاریخ خود را متحوّل کرد؛ امام بنیانگذار یک مکتب فکری و سیاسی و اجتماعی است. ملّت ایران این مکتب را، این راه را، این نقشه را پذیرفت و در آن مشغول حرکت شد؛ ادامهی این راه بستگی دارد به اینکه این نقشهی راه، درست شناخته بشود؛ بدون اینکه امام را درست بشناسیم – بهمعنای شناخت اصول امام – این نقشهی راه، شناخته نخواهد شد. بدیهی است بحث ما بر مبانی فکری امام است؛ بحث بر سر تصمیمهای مقطعی و مربوط به زمان یا مکان نیست؛ بحث بر سرِ آن شاکلهی اصلی تفکّر امام بزرگوار ما است؛ این را میخواهیم درست بشناسیم. منظومهی فکری امام دارای خصوصیّات کامل یک مکتب فکری و اجتماعی و سیاسی است.
اگر ملّت ایران بخواهد به آن هدفها برسد، بخواهد این راه را ادامه بدهد، باید راه امام بزرگوار را درست بشناسد، اصول او را درست بشناسد، نگذارد شخصیّت امام را تحریف کنند، که تحریف شخصیّت امام، تحریف راه امام و منحرف کردن مسیر صراط مستقیم ملّت ایران است. اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد.
خطر تحریف امام بهعنوان یک هشدار باید در گوش و چشم مسئولان کشور، صاحبنظران فکری انقلاب، شاگردان قدیمی امام، کسانی که علاقهی به این راه دارند و عموم جوانان، فرزانگان، دانشگاهیان، حوزویان تلقّی بشود.
آن راهی که میتواند مانع از این تحریف بشود، بازخوانی اصول امام است. بهترین شاخصها، خود امام و خط امام است. امام بهترین شاخص برای ماست. اگر این تشبیه با همهی فاصلهای که وجود دارد، به نظر برسد، عیبی ندارد که تشبیه کنیم به وجود مقدس پیغمبر که قرآن میفرماید: «لقد کان لکم فی رسولاللَّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللَّه و الیوم الاخر». خود پیغمبر اسوه است؛ رفتار او، کردار او، اخلاق او. یا در یک آیهی شریفهی دیگر میفرماید: «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الّذین معه»؛ ابراهیم و یاران ابراهیم اسوهاند. در اینجا یاران ابراهیمِ پیغمبر هم ذکر شدهاند تا کسی نگوید که پیغمبر معصوم بود یا ابراهیم معصوم بود، ما نمیتوانیم از آنها تبعیت کنیم؛ نه، «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا لقومهم انّا براء منکم و ممّا تعبدون من دون اللَّه کفرنا بکم» تا آخر آیهی شریفه.
در مورد امام بزرگوار که شاگرد این مکتب و دنبالهروِ راه این انبیای عظام است، همین معنا صدق میکند. خود امام برجستهترین شاخصهاست؛ رفتار امام، گفتار امام. خوشبختانه بیانات امام در دسترس است، تدوین شده است. وصیتنامهی امام آشکارا همهی مافیالضمیر امام را برای آیندهی انقلاب تبیین میکند. نباید اجازه داد این شاخصها غلط تبیین شوند، یا پنهان بمانند، یا فراموش بشوند. اگر این شاخصها را ما بد تبیین کردیم، غلط ارائه دادیم، مثل این است که یک قطبنما را در یک راه از دست بدهیم، یا قطبنما از کار بیفتد. فرض کنید در یک مسیر دریائی یا در یک بیابان که جادهای هم وجود ندارد، قطبنمای انسان آسیب ببیند و از کار بیفتد؛ انسان متحیر میماند. اگر نظرات امام، بد بیان شد، بد تبیین شد، مثل این است که قطبنما از کار بیفتد، راه گم میشود؛ هر کسی به سلیقهی خود، به میل خود حرفی میزند. بدخواهان هم در این میان از فرصت استفاده میکنند، راه را جوری تبیین میکنند که ملت به اشتباه بیفتد
مواضع امام بایستی به طور روشن و واضح – همان طور که خود او گفت، همان طور که خود او نوشت – تبیین شود؛ این ملاک راه امام و خط امام و صراط مستقیم انقلاب است. یک نفر صریح میگوید من امام را قبول ندارم – این بحث دیگری است – خیلی خوب، پیروان امام و طرفداران امام با کسی که صریح بگوید من امام را قبول ندارم، راه او را غلط میدانم، حسابشان روشن است؛ اما اگر قرار است در خط امام، با اشارهی انگشت امام، این انقلاب پیش برود، باید معلوم باشد، روشن باشد و مواضع امام بزرگوارمان بدرستی تبیین شود.
نباید برای خوشامد این و آن، برخی از مواضع حقیقی امام را یا انکار کرد، یا مخفی نگه داشت. بعضی اینجور فکر میکنند – و این فکر غلطی است – که برای اینکه امام پیروان بیشتری پیدا کند، کسانی که مخالف امام هستند، آنها هم به امام علاقهمند شوند، بایستی ما بعضی از مواضع صریح امام را یا پنهان کنیم یا نگوئیم یا کمرنگ کنیم؛ نه، امام هویتش، شخصیتش به همین مواضعی است که خود او با صریحترین بیانها، روشنترین الفاظ و کلمات، آنها را بیان کرد. همینها بود که دنیا را تکان داد. همین مواضع صریح بود که تودههای عظیم را مشتاق ملت ایران و بسیاری را پیرو ملت ایران کرد. این نهضت عظیم جهانی که شما امروز در گوشه و کنار دنیای اسلام نشانههای آن را میبینید، از این طریق به راه افتاد.
امام را صریح باید آورد وسط میدان. مواضعش بر علیه استکبار، مواضعش بر علیه ارتجاع، مواضعش بر علیه لیبرال دموکراسی غرب، مواضعش بر علیه منافقان و دورویان را باید صریح گذاشت. کسانی که تحت تأثیر آن شخصیت عظیم قرار گرفتند، این مواضع را دیدند و تسلیم شدند. نمیشود به خاطر اینکه زید و عمرو از امام خوششان بیاید، ما مواضع امام را پنهان کنیم یا پوشیده کنیم یا آن چیزهائی که به نظرمان تند میآید، کمرنگ کنیم. عدهای در یک دورانی – که ما آن دوران را به یاد داریم؛ دوران جوانیهای ما – برای اینکه اسلام علاقهمندان و طرفدارانی پیدا کند، بعضی از احکام اسلام را کمرنگ میکردند، ندیده میگرفتند؛ حکم قصاص را، حکم جهاد را، حکم حجاب را انکار و پنهان میکردند، میگفتند اینها از اسلام نیست، قصاص از اسلام نیست، جهاد از اسلام نیست، برای اینکه فلان مستشرق یا فلان دشمن مبانی اسلامی از اسلام خوشش بیاید! این غلط است. اسلام را با کلیتش بایستی بیان کرد.
امام منهای خط امام، آن امامی نیست که ملت ایران به نفس او، به هدایت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دریغ نکردند و بزرگترین حرکت قرن معاصر را در این نقطهی عالم به وجود آوردند. امام منهای خط امام، امام بیهویت است. سلب هویت از امام، خدمت به امام نیست. مبانی امام، مبانی روشنی بود. این مبانی – اگر کسی نخواهد مجامله کند، تعارف کند – در کلمات امام، در بیانات امام، در نامههای امام، و بخصوص در وصیتنامهی امام – که کوتاه شدهی همهی آن مواضع است – منعکس است. این مبانی فکری همان چیزی است که آن موج عظیم و سهمگین را علیه غارتگریهای غرب و یکهتازیهای آمریکا در دنیا به وجود آورد. شما خیال میکنید اینکه رئیس جمهورهای گوناگون آمریکا به هر کشوری از این کشورهای آسیا و خاورمیانه سفر کردند، حتّی در بعضی از کشورهای اروپائی مردم جمع شدند و علیه آنها شعار دادند، همیشه اینجور بود؟ نه، این حرکت امام بود، افشاگری امام بود، موضعگیری امام بود که استکبار را رسوا کرد، صهیونیسم را رسوا کرد، و روح مقاومت را در ملتها و بخصوص در جوامع اسلامی زنده کرد.
این کجاندیشی است که ما مواضع امام را انکار کنیم. این کجاندیشی را هم متأسفانه بعضاً کسانی انجام میدهند که یک وقتی خودشان جزو مروجان افکار امام بودند یا جزو پیروان امام بودند. حالا به هر دلیلی راهها کج میشود، هدفها گم میشود، یک عدهای برمیگردند؛ بعد از آنکه سالهای متمادی برای امام و برای این هدفها حرف زدند و حرکت کردند، در مقابل این اهداف و این مبانی میایستند و آن حرفها را میزنند.
حسنعلی نوروزی
noroozi.qaz@gmail.com
www.hasanalinorouzi.ir